انشتین! برو سی تی اسکن

شنبه گذشته، انتظار افسران جوان دانشگاه نظامی «وست پوينت» به سر آمد. انتظار آنها دو علت داشت، اول اينكه قرار بود جشن فارغ التحصيلي دانشگاه افسري را برگزار كنند. علت دوم، كنجكاوي آنها براي ديدار يك مقام بلندپايه امنيتی- اطلاعاتي بود. افسران جوان آمريكايي قرار بود با سخنان وزير دفاع كابينه هاي اوباما و بوش، به دوران آموزش پايان دهند و خدمت در پنتاگون را آغاز كنند. براي آنها جالب و مهم بود كه رابرت گيتس با كوله باري از تجارب سال هاي رياست سازمان «سيا» و «پنتاگون» چه در آستين دارد و با كدام اطلاعات و برآوردها، آنان را غافلگير مي كند. پس حسابي چشم تيز كردند و گوش خواباندند تا در اثناي سخنراني توأم با مهارت گيتس، از شتاب تحليل هاي وي جا نمانند. انصافا وزير دفاع هم در غافلگيري آنها كم نگذاشت. گيتس سال 1966 كه به استخدام سازمان سيا درآمد، 22 ساله بود. او در اين 45 سال تجارب بسياري به دست آورده است.گيتس پس از آن كه دكتراي تاريخ شوروي را از دانشگاه جرج تاون گذراند، دانشگاه تگزاس را براي 4 سال مديريت كرد، چند سالي رئيس سازمان سيا شد و از سال 2006 به پنتاگون آمد. هنگامي كه اوباما روي كار آمد، گيتس جزو معدود جمهوري خواهاني بود كه در كابينه وي ابقا شد.
سورپرايز وزير دفاع 67 ساله برای افسران جواني كه در جشن فارغ التحصيلي با كنجكاوي تمام گوش مي دادند، چه بود؟ گيتس 10 سال پس از اشغال افغانستان و 8 سال بعد از فتح بغداد! عباراتي رازآلود و موجز را بر زبان جاري كرد و گفت: «هر وزير دفاعي كه پس از من، رئيس جمهور آمريكا را براي لشكركشي به خاورميانه و آسيا ترغيب كند، حتما مغزش معيوب است و مغز او بايد آزمايش شود. اين ايده كه ارتش را به قشون كشي گسترده ديگري بكشانيم، هراس انگيز است. هر كس پس از اين چنين مشورتي بدهد، ابتدا بايد مغز او را آزمايش و مداوا كرد.» آنها كه شناخت بيشتري از گيتس داشتند احتمالا با شنيدن اين كلمات از خود پرسيدند آيا سر و مغز او به جايي خورده است؟ او كه اين قدر صلح طلب و ضدخشونت نبود؟ از نسل كشي هاي 5 سال اخير به دستور وي در افغانستان و عراق كه بگذريم، هزاران نفر در روزگار مديريت او بر سازمان سيا در سراسر جهان با انواع عمليات بمب گذاري و ترور كشته شده اند. پس چرا گيتس يك دهه ميليتاريسم افسارگسيخته آمريكا در آغازه سده 21 را به هجو مي كشد و طراحان آن را مجنون و بيمار مغزي توصيف مي كند؟ اين سخنان را كسي مي گويد كه در روزگار رياست بر سرويس جاسوسي آمريكا مكرر گفته بود ايراني خوب و معتدل وجود ندارد، ايراني معتدل كسي است كه با گلوله كشته شده باشد. « آقاي گيتس حالش خوب است؟». خيلي ها از شنبه گذشته اين سؤال را مي پرسند.سنگين ترين گوش ها اكنون آهنگ انقلاب را در شمال آفريقا و خاورميانه مي شنوند. گويي اين انگشتان ملت هاي مسلمان است كه يك به يك از شمال غرب آفريقا تا جنوب خاورميانه، اين آهنگ هماهنگ را مي نوازد. برخي از تحليل گران غربي كه نگاه استراتژيك به اين رويدادها دارند مي گويند سلسله اتفاقات ماه هاي اخير، كم از آغاز فروپاشي بلوك قدرت شوروي در آغاز دهه 1990 ميلادي ندارد و اكنون اجزاء بلوك قدرت آمريكاست كه يكي يكي از بنيان فرو مي ريزد و زير پاي آسمان خراش قدرت كاخ سفيد را خالي مي كند. اين طيف معتقدند بومرنگ انقلاب مخملي در اروپاي شرقي و شوروي، اينك كمانه كرده است. چرا؟ دقيقا به همان علت كه رئيس پنتاگون و سيا در روزهاي كشنده افغانستان و عراق و مصر و تونس و ليبي و بحرين و يمن و اردن و مراكش و عربستان، دنبال چند ده گرم «مغز» در تينك تانك هاي طراح يك دهه استراتژي آمريكا براي خاورميانه بزرگ مي گردد و دست پشت دست مي كوبد.
اين اولين آمريكايي نيست كه از عملكرد استكباري كور ابراز ندامت مي كند. اگر امروز مفسري به نام توماس فريدمن در نيويورك تايمز بنويسد «ما بر دهانه آتشفشان خانه ساختيم و به خاطر نفت و اسرائيل، اجازه داديم سران كشورهاي مستبد خاورميانه حقوق ملت هاي خود را ضايع كنند»، نوآوري نكرده است. انقلاب اسلامي ايران كه قالب پوسيده رژيم كودتايي پهلوي را شكافت و سر بر آورد، خيلي ها در آمريكا پيدا شدند و گفتند اگر ما در سال 1953 مصدق ناسيوناليست و سكولار را تحمل كرده بوديم، با اين انفجار اسلامي انقلاب ملت ايران مواجه نمي شديم. جيمز بيل و ويليام راجر لوئيس دو محقق و استاد دانشگاه آمريكايي بودند كه در كتاب «مصدق. نفت. ناسيوناليسم ايراني» نوشتند «هنوز هم درس لازم از مداخله 1953 [1332 شمسي] گرفته نشده است. اين مداخله در آگاهي عمومي ايرانيان نقش بست و اشاره مكرر به آن، يكي از شعارهاي مؤثر و مكرر انقلاب 1979 بود... اگر آمريكا و انگليس اجازه داده بودند ناسيوناليسم مسير خود را دنبال كند، شايد در جوانب افراطي و ضدآمريكايي انقلاب ايران تعديل حاصل مي شد.» و ريچارد كاتم از افسران ارشد سازمان سيا درلانه جاسوسي و از عناصر فعال در كودتاي 28مرداد كه بعدها رابط سفارت با نهضت آزادي و جبهه ملي شد، در همان كتاب يادآور مي شود «دولت هاي غربي به اهميت و چشم انداز جدايي دين از سياست و ناسيوناليسم و ليبراليسم در ايران و خاورميانه بسيار كم بها دادند و باعث تضعيف اين پايگاه غيرمذهبي شدند.» اما 30سال بعد، برآمدن اسلامگرايان در لبنان و فلسطين و عراق و مصر و بحرين و اردن- با نماد قرآن و نمازجمعه و الله اكبر- از خاكستر ناسيوناليسم عربي، نشان مي داد كه در دربار طواغيت، در جز بر يك پاشنه مشخص (استكبار و استبداد) نمي چرخد.
كاش مي شد آقاي گيتس را براي بازجويي و بازپرسي به ايران آورد تا حقيقت ريزش مداوم اقتدار آمريكا را براي ديرباوران روايت كند. اصلاً چرا بازجويي؟ كاش مي شد گيتس را به ايران آورد و به اتاق همين «شيخ» و «مهندس» برد تا به آنها بگويد امامزاده قلابي آمريكا، شفا نمي دهد اما قطعاً كور مي كند. كاش مي شد جماعت ديرباور و بدفهم را سوار همين رزمناوهاي خودمان كرد كه از سوئز گذشتند، و به مصر و تا شرم الشيخ برد تا در آنجا از حسني مبارك بپرسند آمريكا سرانجام در ازاي 30سال نوكري، با وي چه معامله اي كرد؟ و آن كه غرق مي شود چه مي تواند بكند جز اينكه نوكر را زيرپا گذارد شايد كه ساعتي بيشتر، سر از آب بيرون نگاه دارد. آمريكا به داد خود نمي تواند برسد پس چرا بايد باور كرد كه امثال تامي ويتور سخنگوي شوراي امنيت ملي و جي كارني سخنگوي كاخ سفيد، نگران برخي دست اندركاران فتنه در ايران هستند؟ ديرباوران صداي شكستن استخوان هاي شوروي در نامه تاريخي امام خميني(ره) به گورباچف را نشنيدند تا يك دهه بعد كه شرق اروپا تا مرزهاي آبي ژاپن يكجا فرو ريخت. حالا هم باور نمي كنند كه افغانستان طلسم مشابهي براي ارتش آمريكا شده و باور نمي كنند عمق استراتژيك اسرائيل در آن سوي سينا فروريخته است. و چرا باور كنند آنها كه همين چند سال پيش در روزگار اصلاحات و به نام «شرق»، چكمه ارتش مهاجم غرب را واكس زدند و به صراحت نوشتند اين ارتش آزادي بخش است كه به افغانستان و عراق در همسايگي ما قشون كشيده است!كاش مي شد اين انشتين هاي نابغه را به همان سي تي اسكني برد كه آقاي گيتس براي سنجش سلامت مغز مي گويد.
تلخ است اما حقيقت دارد كه طايفه اي سياسي در كشور ما طي همين يكي دو دهه اخير به صرافت افتادند آرد انقلاب را دوباره به گندم و خاك برگردانند. واقعيت داشت؛ آنها با پشت پا زدن به آرمان عزت و آزادگي، با آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي به معناي واقعي كلمه «بستند». ابتدا با كنجكاوي و هوس و تفنن آغاز شد و نهايتاً به اعتياد كامل رسيد، چندان كه امروز گسيختن نمي توانند. اين طايفه عادت كردند كه به پشتوانه حمايت و فشار بيگانه، با جمهوري اسلامي چانه بزنند. و آموختند كه غرب تا صد دلار نستاند، يك سنت نمي دهد. و ياد گرفتند كه براي فرو نشاندن خماري، مي توان به اهل خانه خيانت كرد و امانت را دزديد و فروخت. درصد آلودگي كه بالا رفت- در راهي بي بازگشت- خيال خام به سرشان افتاد كه مي شود عربده كشيد و به اهل خانه، چاقو و قداره هم نشان داد و ترساند و باج گرفت. فتنه تيرماه 78 و فتنه88، از اين خماري تمام ناپذير و روند گروگان گيري غرب سر برآورد. اين بار قيمت نشئگي، يك خيانت تمام عيار به خانواده بود كه بي اختيار روا داشتند. گوش مردم ما از 12-10 سال پيش پر است از اين جملات آمريكايي كه «ما از اصلاح طلبان در ايران و لبنان و سوريه و عراق پشتيباني مي كنيم» و به خاطر داريم ريز به ريز كه اين جماعت هر جا خيانت كردند و از اهل خانواده انقلاب دزديدند و به آغوش آمريكا و انگليس و اسرائيل انداختند، مرحبايي شنيدند و براي ساعتي روي آنتن رفتند و جايزه اي پيش پايشان افتاد. اين البته حكايت غمبار طايفه اي از سياست بازان و روشنفكرمآبان ماست اما تفاوت ماجراي يكي دو سال اخير اين است كه نقش آفرينان خيانت جديد، در دوره ورشكستگي مطلق آمريكا و اسرائيل و انگليس، شريك بدهكاري ها و سقوط آنان شدند و در بدترين وضعيت به سربازي و مزدوري ارتش آمريكا رفتند.
زمان اعتراف ها در غرب كوتاه شده است. اگر براي ابراز ندامت نسبت به كودتاي 28مرداد عليه نهضت ملي شدن نفت 30سال زمان لازم بود، براي ابراز ندامت آمريكا از قشون كشي و فرياد «انا ربكم الاعلي» در آغاز قرن 21، كمتر از 10سال زمان صرف شد و براي لعنت فرستادن به خويش به خاطر آنچه در قبال ايران 89-1388 و خاورميانه انقلابي امروز مرتكب شدند، ظاهراً لازم نيست زماني سپري شود. مطبوعات همين ماه هاي اخير آمريكا و اروپا و اسرائيل را كه ورق بزنيد، انباشته و متورم است از تحليل هاي گوناگوني كه نخ تسبيح آنها يك بند بيشتر نيست؛ «كدام مغز معيوبي ما را واداشت تا با ملت ايران دوباره گلاويز شويم و زمان طلايي را از دست بدهيم. و كدام احمقي ما را به اينجا رساند كه با طغيان و انفجار خشم ملت ها از شرق و جنوب مديترانه تا كرانه هاي اقيانوس هند و كوه هاي هندوكش غافلگير شويم.» حالا حكايت شيرجه از آبشار نياگارا و شكستن ركورد شيرجه است و آن احمقي كه هل داد! بماند كه سربازان ايراني پنتاگون در استخر خالي شيرجه زدند.
خسارت استراتژيكي كه آمريكا و اسرائيل و انگليس در همين يكي دو سال گذشته از تحريك خشم و انزجار ملت ايران به جان خريدند و تلافي آن را همين روزها مي بينند، هرگز در 65سال بعد از جنگ جهاني دوم نديده بودند. آنها مي دانند كه اگر جنگ افروزان عراق و افغانستان را لعنت مي كنند، جز به اين علت نيست كه در ايران متوليان و حاملان انقلاب- مردم- پا پس نكشيدند و شانه خالي نكردند و پاي پرچمدار ايستادند. اگر در ايران پرچمداري نبود و حاملاني در قواره يك ملت براي انقلاب اسلامي پيدا نمي شد، همين آقاي گيتس به جاي اين كه جنگ سالاران آمريكايي را در جمع افسران جوان «وست پوينت» كودن و بي مغز خطاب كند، قهرمان و نابغه هايي داراي آي كيويي بيش از انشتين معرفي مي كرد. اگر ايران نبود، امروز جنگ در خاورميانه مغلوبه نشده بود و حمام خون را خود آمريكايي ها در جاي جاي كشورهاي منطقه راه مي انداختند. آنها قسم خورده بودند در چارچوب جنگ جهاني چهارم تا 2025 ميلادي به تمام كشورهاي اسلامي قشون بكشند و حمام خون راه بيندازند.... اما ايران، خاري در چشمان جبهه پنتاگون- سيا شد. اكنون نوبت فتوحات اسلامي- ايراني در جنگ جهاني چهارم است، با كمترين هزينه.